*still with me*PT10

وقتی داشتم میرفتم احسسا کردم یه صدای ارومی داره صدام میزنه برگشتم و دیدم ا/ت مثل بچه ها با چشمای خوابالو داره بهم نگاه میکنه بهش خردیدم و رفتم سمتش و گفتم
-چرا بیدار شدی؟
+تو لباسام رو عوض کردی
-تازه ارایشتو هم پاک کردم.
+تو چرا لباسات رو عوض نمیکنی؟
-دارم میرم تو هم بخواب.
*ا/ت ویو*
توی بار خوابم برد وقتی بیدار شدم توی خونه بودم و لباسام هم عوض شده بود بعد از این که فهمیدم کوک لباسام رو عوض کرده و ارایشم رو هم پاک کرده .بلند شدم رفتم سمت دستشویی و صورتمو شستم و روتین قبل خوابم رو انجام دادم و رفتم برا خودم اب بردارم کوک متوجه ام شد و گفت
-چرا بلند شدی
+بلندشدم روتین قبل خوابم و انجام بدم و لباس فردام رو اماده کنم
سرش رو تکون داد و رفت سراغ بقیه کاراش منم رفتم توی اتاقم رفتم سر چمدونم و لباسی که برای مراسم مادر پدرم بود رو بداشتم یادمه قرار بود با جین ست کنم بعد از این که لباسای خودم رو درست کردم رفتم سراغ چمدون جین در چمدون رو باز کردم و لباسی که باهم ست داشتیم رو برداشتم بوش کردم چه قدر دلم براش تنگ شده بود .
لباسم رو مرتب گذاشتم روی صندلی . فکر کنم کوک هم همین کار رو کرد. داشتم لباسایی که از چمدون بیرون ریخته بودم رو مرتب میکردم که کوک اومد توی اتاقم و گفت
-ا/ت نمیخوابی؟
بهش نگاه کردم و بلند شدم رفتم توی تختم بدون حرفی بهم نزدیک شد و خودشو روی ختخ انداخت و بغلم کرد و گفت
-نمیزارم اب تو دلت تکون بخوره
و شروع کرد با موهام بازی کردن کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد. فردا صبح ساعت هفت احساس کردم کی اروم داره کنار گوشم زمزمه میکنه
-چاگیا بیدار نمیشی؟ دیرمون میشه ها
چشمام رو باز کردم و به ساعت نگاه کردم ساعت هفت بود به کوک نگاه کردم و گفت
+اخه ساعت هفت صبح.چرا باید بیدار بشم؟
-فکر نمیکنی میزبان باید زود تر اونجا باشه.
بلند شدم و رفتم توی دستشویی کارام رو کردم و اومدم بیرون صبخونمو خوردم و اماده شد از اتاقم اومدم بیرون کوک رو دیدم که منتظرمه تلخندی زدم و رفتم کفشم رو پوشیدم همینجوری بغض گلومو گرفته بود وقتی به این که الاندارم میرم مراسم تنها کسی که همیشه پیشم بود حالم بد میشد گریم گرفت اشکام و پاک کردم و فق فق کردم کوک بهم نگاه کرد و گفت
-حق داری. منم بودم همینجوری بودم.
+خوشحالم که تو هستی:)
.
.
.
اسلاید اول(استایل ا/ت)
اسلاید دوم(استایل کوک)